زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه
 

ریاست یوسف





خداوند حضرت یوسف (علیه‌السّلام) را از چاه به مقام عزیزی رسانید، و او را عزیز مصر کرد. و حضرت از این مقام به نفع مردم استفاده کرد و آنان را از هفت سال قحطی نجات داد.


۱ - رییس دارایی کشور مصر



شاه مصر که به طور کامل به پاکی و علم و درایت یوسف پی برده بود، به او علاقه شدیدی پیدا کرد. به اطرافیان دستور داد به زندان بروند و یوسف را به حضورش بیاورند تا او را محرم اسرار و امین امور خود قرار دهد. یکی از آنها نزد یوسف آمد، و بشارت آزادی را به یوسف (علیه‌السّلام) داد؛ و او را نزد شاه آورد، شاه مقدم یوسف را مبارک شمرد، او را نزد خود نشاند. از هر دری با او سخن گفت، ولی لحظه به لحظه به درجات مقام علمی یوسف (علیه‌السّلام) بیشتر پی می‌برد، تا آن که صددرصد شایستگی او را برای اداره مقامهای حساس کشور درک کرد و صریحا به او گفت: «انک الیوم لدینا مکین امین؛ از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی امین و درستکار می‌باشی.»
حضرت یوسف (علیه‌السّلام) که از مردان خداست، از خدا می‌خواهد که صاحب مقام و قدرتی شود و از آن مقام به نفع بشر استفاده کند و بتواند بهتر و با دستی بازتر به جامعه خدمت نماید.
آری حضرت یوسف خدمتگذار، خواستار مقامی است، ولی مقامی که بتواند آن را پلی برای اعلای کلمه حق و خدمت به مردم قرار دهد. مقام خزانه‌داری را انتخاب کرد. چه آن که یوسف با بینش دقیقش هفت سال فراوانی و هفت سال قحطی آینده را می‌بیند. او درک می‌کند که اگر رییس دارایی باشد، با تدبیرهای خردمندانه، مردم را از تهیدستی و فلاکت نجات خواهد داد و به داد مردم محروم خواهد رسید. از این رو به شاه گفت: «اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم؛ مرا سرپرست خزائن و محصولات کشور مصر قرار بده، من از عهده نگهداری محصولها بر می‌آیم و به امور حفظ اقتصاد، نگهدارنده و آگاه هستم».
شاه، این مقام را به یوسف (علیه‌السّلام) واگذار کرد. از آن پس، یوسف (علیه‌السّلام) را با عنوان «عزیز» می‌خواندند. (ناگفته نماند که مقام «عزیزی» غیر از مقام پادشاهی است. این که بعضی عنوان عزیز را با «ملک» یکی گرفته‌اند. چنان‌که به خود آیات سوره یوسف دقت کنند خواهند دانست که چنین نیست و عنوان «عزیز» تقریبا حکم وزیر یا نخست وزیر را داشت، و سپس به مقام پادشاهی رسید، چنان‌که ذکر می‌شود.) یوسف پس از قبول این مسؤولیت، کمر خدمتگذاری به مردم را بست و در این مسیر، فداکاریها کرد و بر اثر خدمات صادقانه و عادلانه‌اش محبوبیت خاصی در میان ملت مصر پیدا نمود.
آری، خداوند این چنین به یوسف (علیه‌السّلام) مقام داد، و افتاده به چاه را به مقام عزیزی رسانید. خداوند پاداش نیکوکار را ضایع نمی‌کند. این پاداش دنیوی است. اجر آخرت که معلوم است بهتر خواهد بود. (و لاجر ال آخره خیر للذین آمنوا و کانوا یتقون.)

۲ - بهره‌گیری از امکانات کشور



در این‌باره که یوسف (علیه‌السّلام) تا چه وقت مقام خزانه‌داری را برعهده داشت و آیا به مقام پادشاهی رسید یا نه، و اگر رسید چند سال در این مقام بود، مفسران و راویان، مطالب مختلف گفته‌اند. ما در این‌جا گفتار ابن عباس را در این‌باره خاطر نشان کرده و سپس سخنان حضرت رضا (علیه‌السّلام) را که کار و تلاش یوسف (علیه‌السّلام) را پس از تحویل گرفتن اختیارات کشور مصر بیان می‌کند به نظر خوانندگان می‌رسانیم:
ابن عباس می‌گوید: اگر یوسف (علیه‌السّلام) خودش به پادشاه نمی‌گفت که مرا خزانه‌دار قرار بده، پادشاه تمام اختیارات مملکت را همان ساعت به یوسف واگذار می‌کرد. یوسف (علیه‌السّلام) پس از بدست گرفتن مقام خزانه‌داری، یک سال در اطراف شاه بود و به انجام وظیفه خود می‌پرداخت، آن‌گاه به درخواست یوسف، پادشاه، امارت و ریاست کشور مصر را به او واگذار کرد. شمشیر مخصوص حکومت را بر پیکر برازنده او حمایل نمود، و او را بر تخت مخصوص حاکمیت که با طلا و در و یاقوت تزیین شده بود نشاند. شکوه و نورانیت چشمگیر یوسف (علیه‌السّلام)، همه چیز را تحت‌الشعاع قرار داده بود. وقتی که تمام اختیارات کشور به دستش رسید، از تمام اختیارات و امکانات خود به نفع جامعه استفاده کرد و به عدالت و دادگری رفتار نمود، به طوری که محبتش در دل زن و مرد مردم مصر جای گرفت، به گونه‌ای که به فرموده قرآن: «یتبوا منها حیث یشاء؛ تا آن چه را که می‌خواهد از آن اختیارات استفاده کند.»

۲.۱ - اداره کشور در سالهای قحطی


اینک به فرموده حضرت رضا (علیه‌السّلام) دقت کنید و ببینید یوسف از این اختیارات چگونه استفاده کرد: «یوسف در هفت سال اول که سالهای فراوانی نعمتها بود، دستور داد انواع نعمتها و خوراکیها و آشامیدنیها را در خزانه‌ها و انبارها ذخیره کردند. وقتی که این هفت سال گذشت و سالهای قحطی فرا رسید، یوسف (علیه‌السّلام) در سال اول: تمام اندوخته‌های غذایی را فروخت و پول (درهم و دینار) کرد، به طوری که در مصر و اطراف آن، درهم و دیناری نبود، مگر در تحت اختیار یوسف.
در سال دوم: از آن درهم و دینارها جواهرات خرید، به طوری که تمام جواهرات مصر و اطراف در اختیار یوسف (علیه‌السّلام) در آمد.
در سال سوم: از آن جواهرات، حیوانات و چهارپایان و مرکبها را خرید، به طوری که تمام حیوانات مصر و اطراف در اختیار یوسف در آمد.
در سال چهارم: آنها را فروخت و به جای آنها تمام برده‌ها و کنیزها را خرید.
در سال پنجم: آنها را با خانه‌ها و باغها مبادله کرد، به طوری که تمام خانه‌ها و باغها در تحت تصرف یوسف (علیه‌السّلام) در آمد.
در سال ششم: آنها را فروخت و به جای آنها زمینهای کشاورزی و قناتها را خرید، به طوری که تمام املاک و آب و خاک مصر و اطراف در اختیار یوسف (علیه‌السّلام) در آمد.
در سال هفتم: با آن آب و خاک (که مایه حیات انسانها هستند) تمام مردم مصر از زن و مرد را خریداری کرد، به طوری که تمام مردم از عبد و حر، از کنیز و خانم، در اختیار یوسف (علیه‌السّلام) در آمدند، در نتیجه یوسف با این تدابیر و رد و بدل کردن معاملات، و به کار انداختن چرخهای اقتصاد کشور، به رونق بازار اقتصاد پرداخت و مردم را به بهره‌بردای اقتصادی رسانید؛ با توجه به این که: برای نگهداری مردم و حفظ اقتصاد مملکت و پدید نیامدن شکاف طبقاتی، این تدابیر لازم بود. زندگی مردم به گونه‌ای شد که گفتند: «ما چنین حاکمی را ندیده‌ایم و نه در تاریخ سراغ داریم که این چنین با نور علم و بینش و تدابیر، نابسامانیها را سامان بخشد.»
ولی یوسف با آن همه مقام؛ کوچکترین غروری نداشت، و یکپارچه تواضع و اخلاق و عدالت و ملاطفت بود. اینک به دنباله گفتار امام هشتم (علیه‌السّلام) دقت کنید:
در این موقع، یوسف (علیه‌السّلام) به شاه (شاه سابق) گفت: این اختیاراتی را که خداوند به من داده، اینک رای شما (در مورد این مردمی که جیره‌خوار من شده‌اند) چیست؟ من آنان را به اصلاح نکشانده‌ام که خودم فسادی کنم، آنها را از بلا نجات نداده‌ام که خودم بلای آنها باشم، بلکه خداوند آنها را به دست من نجات داده است.
پادشاه گفت: «رای، رای تو است، هر چه خودت بخواهی همان درست است.»
یوسف گفت: «من خداوند و تو را شاهد و گواه می‌گیرم که تمام مردم مصر را آزاد کردم، اموال و بنده‌های آنان را به خودشان رد کردم، اینک انگشتر و تخت و تاج تو را به تو می‌سپارم به شرط این که به روش من رفتار کنی و به حکم من باشی.»
پادشاه گفت: «افتخار و سعادت من در این است که روش تو را سرمشق خود قرار دهم و به حکم تو سر فرمان نهم، اگر تو نباشی، کار ما به اصلاح و استحکام نمی‌گراید، تو سلطان عزیزی هستی که انتقادی به کارهایت نیست، من به خدا و یکتایی و بی‌همتایی خدا و این که تو رسول خدا هستی گواهی می‌دهم، تو به آن‌چه که من به تو واگذار کردم اختیار کامل داری و طبق صلاح خودت رفتار کن و تو شخصی امانت‌دار و بزرگوار هستی.»

۳ - پارسایی و ساده زیستی یوسف



نقل شده که یوسف (علیه‌السّلام) در این هفت سال قحطی، غذای سیری نخورد. به او گفتند: با این که خزائن مملکت در دست تو است چرا غذای سیر نمی‌خوری؟ در پاسخ فرمود: «اخاف ان اشبع فانسی الجیاع؛ می‌ترسم سیر شوم آن‌گاه گرسنگان را فراموش کنم».

۴ - عناوین مرتبط



حضرت یوسف؛ حضرت یوسف در مصر؛ حضرت یوسف در زندان؛ خواب حضرت یوسف؛ قصه حضرت یوسف؛ عفت حضرت یوسف.

۵ - پانویس


 
۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۴.    
۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۶.    
۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۷.    
۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۶.    
۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۴۲۱.    


۶ - منبع



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «یوسف (ع)؛ رییس دارایی کشور مصر» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۵    

رده‌های این صفحه : مقالات اندیشه قم




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.